جامجم:راهبردهاي اقتصاد مقاومتي
«راهبردهاي اقتصاد مقاومتي»عنوان يادداشت روز روزنامهي جام جم به قلم سروش صاحب فصول است كه در آن ميخوانيد؛بررسي مجموعه پيامدها و آثاري كه اعمال دور جديد تحريمها عليه كشورمان به دنبال خود داشته، نشان ميدهد كه گذشته از دشواريها و هزينههايي كه نميتوان و نبايد آنان را انكار كرد، بلكه بايد درصدد كاهش و تخفيفشان برآمد. اين رفتار غيرمنصفانه و استكبارانه، بركات و نتايج مطلوبي نيز براي اقتصاد كشور به ارمغان آورده است؛ چرا كه سرآغاز و عاملي براي در گرفتن مجموعهاي از مباحثات تئوريك و به دنبال آن يك سلسله تصميمات و اقدامات جدي شده است كه پرداختن متمركز به آنها مدتها بود كه به تاخير افتاده است.
بيترديد چكيده و ارزشمندترين اين جريان را ميتوان در تعبيري جستجو كرد كه مقام معظم رهبري در ديدار خود با توليدكنندگان و كارآفرينان براي توصيف آنچه بايد در برابر هجوم اقتصادي دشمنان در قالب تحريمها بيان كردند. ايشان راهبرد اساسي كشور را براي خنثيسازي روشهاي دشمنان، «اقتصاد مقاومتي» تعيين و نامگذاري كردند و از تمام فعالان اقتصادي كشور خواستند تا اقدامات خود را در راستاي اين راهبرد برنامهريزي و پياده سازند.
رهبر انقلاب در تشريح و تبيين شاكله اصلي راهبرد اقتصاد مقاومتي به چند محور اساسي اشاره داشتند كه كارشناسان و تئوريپردازان اقتصادي بايد بر مبناي اين محورهاي كلي، تاكتيكها و خرده روشهاي تحقق اين راهبرد را شاكلهبندي كنند تا به اين ترتيب ساختار يك گفتمان اقتصادي پيشرو و بومي شكل بگيرد.
1ـ اجراي صحيح اصل 44 قانون اساسي: اين مورد از محورهاي اصلي مورد اشاره در اين گفتمان است كه به نظر ميرسد در اين بين محوريت و نقش اساسي با اصل 44 و نقشآفريني بخش خصوصي است. از اين رو ميتوان به موضوعات ذيل به عنوان پيامدهاي توجه به اين اصل براي اقتصاد كشور در قالب گفتمان اقتصاد مقاومتي اشاره داشت.
در فضاي كسب و كار بيترديد مقابله با تحريمهاي فعلي و خنثيسازي آثار آن نيازمند برطرف كردن و تامين نيازهاي كشور در داخل خود كشور و به دست توليدكنندگان داخلي است. از اين رو فراهم آوردن شرايطي كه اين سرمايهگذاران و توليدگران بتوانند با وجود محدوديتهاي بينالمللي ناشي از تحريمها كه مسائلي مانند گشايش اعتبارات اسنادي (LC) و به تبع آن واردات مواد اوليه را دشوار ميكند، نيازهاي واسطهاي و نهايي ساير بخشها را فراهم آورند. فراهمسازي اين موقعيت هم راهي ندارد، جز حذف قوانين و مقررات زائد، محدود كردن رقباي دولتي بخش خصوصي، تسريع و تسهيل دستيابي بخش خصوصي مولد به منابع مالي و كاهش هزينههاي ناشي از عدم ثبات در تصميمات و سياستهاي كلان.
مرور اين مسائل به روشني نشان ميدهد كه تمام اين اهداف و حتي فراتر از آنها هم در گروي پيادهسازي صحيح اصل 44 قانون اساسي است.
2ـ تصحيح سياستهاي بازرگاني: با داغ شدن بحث مديريت واردات براي تقويت بخش توليد داخل و جلوگيري از خروج ارز از كشور، هر روز شاهد انتشار فهرستهايي بلند از كالاهايي هستيم كه نهادها و دستگاههاي مختلف اين كالاها را به عنوان واردات غيرضرور تلقي ميكنند و ورودشان را به كشور صحيح نميدانند.
اين جريان در حالي با حجم بالايي ادامه دارد كه هنوز مشخص نيست مبناي قرار گرفتن كالاهاي متعدد در فهرست ممنوعالورودها با چه نگرشي و بر مبناي چه الگويي است و آيا پيامدها و آثار ممنوعيت ورود اين كالاها به داخل كشور كاملا سنجيده شده است يا خير؟
بنابراين به نظر ميرسد با وجود ضرورت ادامه جلوگيري از ورود كالاهاي غيرضرور به كشور، تدوين الگويي شفاف و مناسب براي اين كار الزامي است.
3ـ اتخاذ سياستهاي پولي و ارزي متناسب: بيترديد اتخاذ سياستهاي پولي و ارزي غيرمتناسب و ناهماهنگ با ساير اجزاي راهبرد اقتصاد مقاومتي از اين محور پاشنه آشيلي ميسازد كه دستاوردها و نتايج مثبت گفتمان را به كلي تحتالشعاع خود قرار ميدهد، از اين رو تدوين برنامههاي همساز با راهبرد اتخاذ شده در حوزه پولي و ارزي از ضروريترين اقداماتي است كه بايد هرچه سريعتر صورت گيرد.
همان گونه كه پيشتر عنوان شد، تامين به موقع و كمهزينه منابع مالي براي واحدهاي توليدي همواره يك ضرورت غيرقابل خدشه است خصوصا حال كه با وجود شرايط تحريم اتكاي بيشتر به توليدكنندگان داخلي، نقش و اهميت اين بخش مورد توجه قرار گرفته است.
كيهان:حالا همه آن ناله را مي شنوند
«حالا همه آن ناله را مي شنوند»عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن ميخوانيد؛درست مي گفت فرانسيس فوكوياما كه از پايان تاريخ مي گفت. اما او بد فهميده بود. آنچه حقيقت داشت پايان تاريخ «ليبرال- دموكراسي» با تابلوي تولرانس (تحمل)، پلوراليسم (پذيرش و احترام به تنوع فكري و فرهنگي) و سكولاريسم بود. اجل ليبرال- دموكراسي سرآمده بود كه 60 روشنفكر بنام آمريكايي پاي جنايت هاي «صهيونيسم مسيحي» در افغانستان مهر تاييد زدند و پس از آن بود كه در افغانستان و عراق و پاكستان و لبنان و فلسطين، يكي پس از ديگري حمام خون برپا شد. آيا طنزي تلخ نبود جمع شدن عبارت «ليبرال- دموكراسي» با صهيونيسم مسيحي؟! ليبرال دموكراسي از درون پوك و پوسيده شده بود كه مقامات سازمان سيا و پنتاگون جرئت كردند بگويند جنگ جهاني چهارم با 25 كشور اسلامي آغاز شده يا اراذل بي سر و پايي چون بوش با تمدن ديرپاي ايران گلاويز شدند و آن را وحشي خطاب كردند.
ليبرال دموكراسي سكولار كه ادعاي احترام به تنوع و تكثر داشت، اكنون نقاب انداخته و بزك فرو گذاشته و چهره عريان كرده است. اينها كه در دهمين سال از هزاره سوم و «قرن جديد آمريكايي»، پنجه و ناخن خشم بر سيماي تابناك قرآن مي كشند و خاك بر چهره آفتاب مي پاشند، همان ها هستند كه با آب و تاب و طمطراق فراوان از «ديپلماسي عمومي» و لزوم بازسازي چهره منفور آمريكا در جهان به ويژه خاورميانه اسلامي سخن مي گفتند. پنجه كينه بر اوراق نوراني قرآن كريم كشيدند تا اين حقيقت را گواه باشند كه اكنون روزگار زوال عقل و استراتژي و استراتژيست هاي دورانديش در غرب است.
جسارت علني به ساحت كتاب آسماني مسلمانان در مقابل كاخ سفيد و با تدابير امنيتي پليس، واجد معاني فراواني است. يعني اينكه جنگ نرم شكست خورده است. يعني اينكه كاري از دست پياده نظام ناتوي فرهنگي (از سلمان رشدي و حامد ابوزيد و تسليمه نسرين و ايان هرسي علي و مرنيسي بگيريد تا سروش و عبادي و كديور و...) برنيامده است.
يعني اينكه جسارت مداوم به ساحت پيامبر اكرم(ص) و اخلاف صالح او، آتش كينه را در دل صهيونيست هاي مسيحي شيطان پرست فرو ننشانده است و اساسا يعني اينكه 30 سال هزينه گزاف براي سازمان عريض و طويل ناتوي فرهنگي و هجمه از درون و بيرون به اسلام و انقلاب اسلامي برآمده از آن، جز خسران و حسرت براي فراعنه معاصر به ارمغان نياورده است. اگر 1444 سال پيش، فقط علي ابن ابيطالب(ع) بود كه ناله شيطان از نزول وحي را مي شنيد و مي فرمود: «ناله شيطان را هنگام نزول وحي بر پيامبر مي شنيدم... و پيامبر فرمود اين ناله شيطان است كه از پرستش شدن نااميد گشته است» (خطبه 234 نهج البلاغه)، اكنون تمام امت اسلام بلكه همه وجدان هاي بيدار و ذهن هاي كنجكاو در دنيا، جزع و فزع شيطان بزرگ را مي شنوند و مي بينند كه چگونه ناله احتضار سر مي دهد.
آيا مي توان براي كينه و حقد شياطين روزگار از قرآن حكيم پاياني جست؟ چرا از معجزه اي اعظم و خاتم پيامبران الهي(ص)، خشم بر تن و جان و دهانشان زبانه نكشد حال آن كه قرآن را از يد بيضا و عصاي موسي كه دريا را شكافت و فراعنه را به كام هلاك فرستاد، كاراتر و بالاتر مي دانند و از نفس مسيحا، حيات بخش تر مي يابند. اگر بيداري خاورميانه اسلامي و مقاومت پيروز در برابر ابرقدرت هاي وحشي روزگار، معجزه اي كوچك از معجزات بزرگ و بي شمار قرآن باشد، پس شياطين با بشارت هاي بزرگ تر اين كتاب و گنجينه هاي هنوز كشف ناشده آن چه كنند؟ اگر قرار باشد در روزگار شعبده و اغوا و چشم بندي رسانه اي، قرآن كتاب هدايت و استقامت و دشمن شناسي و منبع الهام بخش قدرت باشد و از رازها و فرمول هاي روانشناسي دشمن در پستوها و اتاق فكرها و خلوت او- خانه عنكبوت- خبر دهد و خميني و خامنه اي و نصرالله و ميليون ها مجاهد بصير تربيت كند كه مستضعفان نااميد و منزوي جهان را به جنبش آورده اند، آيا فهم واقعيت علت عقده گشايي عليه كلام خدا در برابر كاخ سفيد معماي غامضي خواهد بود؟ «قرآن» تماميت پاسخ به اين پرسش است كه چرا فاتحان سرمست افغانستان و عراق در كمتر از 2سال و اشغالگران فلسطين و لبنان و سوريه و مصر در طول 60سال گذشته، اكنون خود را در يك باتلاق تمام عيار مي يابند؟ قرآن، كانون جوشان اميد و صبر و استقامت و جهاد و مودت و اعتماد و حسن ظن و توكل به قدرت لايزال الهي است.
كار از دست فراعنه در رفته و خداوند مدام بر پس كله آنها مي زند. حماقت در رفتار آنها موج مي زند وگرنه مي فهميدند كه با همين عقده گشايي ها، «قرآن حكيم» را بيشتر در دل و جان امت اسلام عجين مي كنند. نمي فهمند كه قرآن در كاغذ و پوستين خلاصه نمي شود و اكنون جان آگاه ده ها و صدها ميليون مسلمان، هر كدام آيتي از آيات تابناك قرآن شده است. نمي فهمند كه موسي در «جزيره ثبات» آمريكا متولد شد و باليد و مشغول بر باد دادن دودمان فرعون در جاي جاي خاورميانه است و مگر نه اينكه پيامبر اعظم(ص) فرمود «علماي امت من برتر از پيامبران بني اسرائيل هستند». قرآن تا چندي پيش كتاب طاقچه نشين مسلمين بود و اكنون با همين عداوت هاي كور، «هويت» و «شخصيت» و «هستي» اهل ايمان شده است.
تازه، از اين به بعد ماجرايي كه اردوگاه صهيونيسم مسيحي آغاز كرده ديدني است كه گفته اند «اگر خانه ات شيشه اي است، پس به مردم سنگ نينداز». هجمه و تهتكي كه مستكبران در قبال مقدسات جهان اسلام انجام مي دهند، حكايت پتكي است كه بر آهن ملتهب بكوبند و آن را سخت و روئين تن و نفوذ ناپذير كنند. هنوز روزگار «عزت» و «صلابت» مسلمانان در راه است. اين كلمات كه در قيد و بند كاغذ آمد، غلوّ و اغراق و هيجان نيست، سخنان خاوير سولانا دبيركل اسبق ناتو و مسئول پيشين سياست خارجي و امنيتي اتحاديه اروپاست. او از شمار آخرين استراتژيست هايي است كه در روزگار «زوال استراتژي» و «امتناع عقل و تدبير» در غرب بازنشسته شدند. 4 سال پيش (اوايل خرداد 1385) بود كه خاويرسولانا در جمع صاحبان صنايع و شركت هاي اسپانيايي حاضر شد و 2 هشدار مهم را مطرح كرد: «1-ايران براي نخستين بار در تاريخ، رهبري منطقه خاورميانه را به دست گرفته است و به همين دليل، تنش بر سر برنامه غني سازي اورانيوم در ايران، نه با بمباران بلكه با عقل و از مسير سياسي و گفت وگو حل مي شود. ايران نخستين قدرت خاورميانه شده و آن قدر برگ برنده مانند برگ هسته اي، برگ عراق، برگ حماس و برگ افغانستان در دست دارد كه به يك قدرت درجه اول تبديل شود.
بايد به گشودن باب گفت وگو و به كارگيري عقل سليم بازگشت..2.-در آينده بايد با جنبش هاي تندروي اسلامي همانند آنچه اكنون با حماس در فلسطين داريم، همزيستي داشته باشيم. اين احتمال زياد است كه همه ما در يك دنياي اسلامي كه در آن اخوان المسلمين و جناح تندروتر اسلامي حكومت كنند، زندگي كنيم. در شرايط كنوني رأي كافي براي آن كه اسلامگراهاي ميانه رو در انتخابات به پيروزي برسند، وجود ندارد. به همين دليل بايد از فراخوان برخورد تمدن ها پرهيز نموده و اين انديشه همزيستي را با 13 ميليون مسلماني كه در اروپا زندگي مي كنند، شروع كنيم، از خانه خويش. وگرنه با مشكلات بسيار جدي روبرو خواهيم شد.»
اينها، تعابير هشدارآميز كسي بود كه درباره وي گفته مي شد «او بيشتر آمريكايي است تا اروپايي». زمامداران غرب بر دامنه آتشفشان خانه ساخته اند. گسل زلزله بزرگ زيرپاي غرب در حال سرباز كردن است. زمين زير پاي اردوگاه ليبرال- دموكراسي سكولار مي لرزد. چرايي ماجرا، همان آيت نوراني قرآن است. «ظهر الفساد في البر و البحر بما كسبت ايدي الناس...». زمين زيرپاي طغيانگران ستيزه جو مي لرزد. اين را خيلي ها فهميده اند، حتي كسي با مختصات عبدالكريم سروش كه خود با دلارها و تر و خشك كردن هاي سازمان ناتوي فرهنگي باليد و شناعت و دنائت را به هجمه عليه قدسي بودن قرآن و امانتداري پيامبر اعظم(ص) كشاند. او كه نگران سرنوشت خود در ستيزه جويي آشكار غرب- سكولاريسم ميليتانت- است 4 اسفند 1388 در دانشگاه دلفت هلند مي گويد «براساس تز سكولارها، جهان به سمت جدايي حكومت از دين و خصوصي شدن دين پيش مي رود و دين فقط در دل انسان ها خواهد بود و بيش از آن مجال تصرف ندارد در حالي كه اين تز در اين دوران واژگونه شده است، به اين دليل كه وجود دين را در عمق زندگي ايرانيان و بازگشت دين را در مغرب زمين مي توانيم ببينيم. آنچه گمان مي رفت رو به احتضار مي رود يا مرده است يا در راه مردن است، خوب يا بد، ظاهرا تجديد حيات كرده، برخاسته و برگشته و ديگران را به نگراني افكنده است. سكولاريسم كه قرار بود نسبت به اديان بي طرف باشد اكنون تبديل به يك سكولاريسم ستيزه گر شده يعني با پاره اي از اديان، رسما درمي آويزد و مي ستيزد و وجود اجتماعي آنان را تحمل نمي كند. از اين قرار چيزي اتفاق افتاده كه در پيش بيني سكولارها نبوده است. تصور سكولارها اين بود كه جهان به طرفي مي رود كه دين در آن ضعيف و ضعيف تر خواهد شد. اين جزو يكي از فرضيه هاي قطعي آنان بود. لذا غم دين را نبايد خورد ... اين بود، آن چه پشتوانه آزادي اديان بود. زماني هست كه شما معتقديد پشتوانه آزادي اديان عبارت است از حقوق بشر اما يك وقت هست كه شما معتقديد اين اعتقادات را زياد نبايد مورد توجه قرار داد و با آن ها نبايد درافتاد. چرا؟ چون چيزي نيستند. چون مردني اند و از ميان رفتني اند. تز سكولاريسم اين را مي گفت. آزادي اديان عمدتا از اين انديشه تغذيه مي كرد؛ چيزهايي كه رفتني اند و محتوم به مردن اند، آن قدر بها ندارند كه ما با آن ها درآويزيم اما جهان جديد ظاهرا نشان داد كه نه؛ همين انديشه هاي ديني كه آنان خرافي مي پنداشتند، همين انديشه هاي ديني كه آن ها تاريخ مصرف آن ها را گذشته مي دانستند، به دلايل مختلف دوباره سربرآورده اند. لذا آزادي ديني آن چنان كه تبليغ مي شد و به آن افتخار مي شد، ديگر در دستور كار سكولارها نيست.»
اين تروريست عضو ناتوي فرهنگي، 11 مرداد 1386 هم در جمع گروهي از عناصر ضدانقلاب در دانشگاه پاريس مي گويد «رفته رفته سكولاريسم وارد دوره ستيزه گر و ميليتانت مي شود، سكولاريسمي كه مدارا و ظرفيت و هاضمه قوي پيشين خود را از دست داده است. امروز پيش بيني ضعيف شدن تدريجي اديان باطل از آب درآمده و شما در اين 20، 30 سال از جامعه شناسان بزرگ مي شنويد كه اديان در حال قوت گرفتن هستند.
چرايي اش بماند]![... سكولاريسم و ليبراليسم هاضمه اش براي بلعيدن اديان ضعيف، قوي بود اما دين قوي و فربه را نمي تواند ببلعد و از گلويش پايين نمي رود و لذا ستيزه گر مي شود. اينكه چرا دين دوباره جان گرفته، جامعه شناسان آمريكايي مي گويند براي اينكه بحران هويت و بحران معنويت پديد آمده است. آمريكا حمله كرد به افغانستان و عراق. هر دو كشور در قانون اساسي تازه خود نوشتند ما بايد قوانين مان را از شرع بگيريم، چيزي كه در مخيله آمريكايي ها نمي گنجيد، يعني سكولاريسم صدامي تبديل شده به آنتي سكولاريسم موجود در عراق... متأسفانه سكولاريسم ستيزه گر جنبه هويتي دين را غليظ تر مي كند. ... در كشورهاي اروپايي، حكومت ها در مواجهه با اقليت هاي ديني نيرومند كم كم دارند مداراي خود را از دست مي دهند و سكولاريسم مداراگرشان بدل به سكولاريسم ستيزه گر مي شود... آينده سكولاريسم و ليبراليسم به دليل قوت اديان با يك سلسله چالش هاي جدي روبروست و به شكل فعلي باقي نخواهد ماند».
مجازات هتاكان به ساحت قرآن و سازمان دهندگان اين نمايش مشمئزكننده، كمترين كاري است كه دولت اوباما و سيستم قضايي آمريكا بايد براي فرو نشاندن خشم امت اسلام بكنند، هر چند كه گفته اند چاقو دسته خود را نمي برد وگرنه ابتدا بايد بوش و هايدن و وولسي و ولفويتز و گيتس و رايس و كلينتون و اوباما را دادگاهي كرد. آنها كه گله اي از رشدي و ابوزيد و تسليمه نسرين و سروش و نظاير آنها را براي حرمت شكني فربه كرده اند، راه به لجاجت و هلاكت مي برند و تربيت شدگان و تحت الحمايه هاي آنها نيز-چندان كه مي بينيد- حتي در مقام محكوميت لفظي نيز زبان نخواهند گشود. از مهاجراني و كديور و عبادي و سروش و بازرگان ها و سحابي بگيريد تا موسوي و صانعي و بيات و كروبي و دستغيب، يعني همان شجاعان نوانديش! كه رسانه رسمي سازمان سيا مي گويد. آنها چند فرسنگ از قرآن دور و مهجورند كه هيچ نمي خروشند و مهر بر دهان زده و خاموشند؟! يعني قرآن كريم اندازه تروريست ها و محاربين حرمت ندارد؟!
تهران امروز:آفريقا همچنان در انتظار ايران
«آفريقا همچنان در انتظار ايران»عنوان سرمقالهي روزنامهي تهران امروز به قلم كوروش فخر طاولي است كه در آن ميخوانيد؛آلفا عمر كوناره، رئيسجمهور اسبق جمهوري مالي و رئيس سابق كميسيون اتحاديه آفريقا وقتي دو سال قبل در آخرين سال مسئوليتش در اين اتحاديه به ايران آمد[ وي به عنوان رئيسجمهور مالي نيز به ايران سفر كرده بود]، در جريان يك سخنراني در همين مركز مطالعات بينالمللي وزارت امور خارجه- كه دو روز گذشته ميزبان «همانديشي ايران و آفريقا» بود- ضمن تاكيد بر جايگاه مطلوب كشورمان براي برقراري روابط همهجانبه و بهويژه اقتصادي با قاره آفريقا، بهگونهاي تقريبا ملتمسانه درخواست كرده بود: «ايرانيها آن تعداد پروژهاي را كه قطعا قادر به اجراي آنها در آفريقا هستند، وعده بدهند.» (نقل به مضمون) وي در آن سخنراني بر علاقه مردم و مقامات آفريقا به ايران و به توسعه روابط با كشورمان نيز تاكيد كرده بود و احتمالا همان مضامين را به عنوان مهمان «همانديشي ايران و آفريقا» در تهران و در همان مركز مطالعات بينالمللي تكرار كرده است. رابطه ايران و آفريقا، داستان تمام نشدني ظرفيتهاي متعدد و فرصتهاي سوخته است. با وجود آنكه براساس قانون اساسي كشورمان توسعه روابط جنوب – جنوب توصيه شده است با وجود مهيا بودن نزديكيهاي فرهنگي و اعتقادي ايران با آفريقا كه بيش از 50 درصد جمعيت حدود يك ميليارد نفري آن را مسلمانان تشكيل ميدهند، با وجود ظرفيتهاي مطلوب توسعه روابط اقتصادي و تجاري ميان ايران و آفريقا [هم محصولات كارخانهاي و توليدي ايران در اغلب 54 كشور آفريقا مزيت رقابتي دارد و هم زمينههاي سرمايهگذاري مستقيم و انتقال فنآوري و خدمات مهندسي كشورمان به آفريقا فراهم است] و بهويژه با وجود علاقه وافر رهبران و مسئولان آفريقايي به همكاري با ايران [كه در سند نهايي اجلاس سران اتحاديه در سال 1387 در مصر از ايران به عنوان شريك راهبردي نام برده شده است]
هنوز مبادلات غيرنفتي ايران با كل آفريقا به نزديكيهاي يك ميليارد دلار هم نرسيده است[مبادلات نفت خام بالغ بر پنج ميليارد است] اين در حالي است كه كشورهايي مانند تركيه موفق شدهاند، با اجراي يك برنامه 10 ساله، در عين رقابت با قدرتهاي سنتي حاضر در آفريقا و قدرتهاي نوخاسته مانند چين و برزيل، ميزان مبادلاتشان را از 30 ميليارد دلار عبور دهند.
نشست «همانديشي ايران و آفريقا» از اين جهت ميتواند روزنه اميدي براي برنامهريزي در راستاي جبران فرصتهاي از دست رفته و طراحي براي بازيابي فرصتهاي موجود و آينده تلقي شود كه حضور روساي جمهور و وزراي خارجه اغلب كشورهاي آفريقايي در اين همانديشي، فراتر از جنبههاي تبليغي و ديپلماسي عمومي، ميتواند آغازي جدي براي تدوين يك سياست ساختاري و نه واكنشي، در قبال قاره آفريقا باشد. قاره آفريقا با عضويت 53 كشور آن در اتحاديه آفريقا - مغرب در اين اتحاديه عضويت ندارد- بيشك قويترين بلوك منطقهاي سياسي در جهان است كه آراي كشورهاي آن در مجامع بينالمللي كاملا تعيينكننده است. در حوزه اقتصادي، اين قاره با حدود يك ميليارد نفر جمعيت، يك بازار مصرف جدي است كه بهراحتي ميتواند پذيراي محصولات سرريز توليدي صنايع كشورمان باشد. در مقابل وجود مواد اوليه غني در اين قاره - اعم از فلزات كمياب، اورانيوم، بوكسيت و...- صنايع داخلي ايران را ميتواند از تامين اين مواد مطمئن و روند توسعه صنعتي كشورمان تضمين كند. به عنوان نمونه ميتوان به برنامههاي درازمدت وزارت صنايع كشورمان در راستاي افزايش توليد آلومينيوم (كه امروزه از شاخصهاي توسعهيافتگي است) اشاره كرد كه دستكم بيش از 50 درصد ماده اوليه آن يعني بوكسيت، تنها در كشور فقير و مسلمان گينه كوناكري قرار دارد.
در سالهاي اخير اقدامات بهتري نسبت به گذشته براي عينيسازي فرصتهاي بالقوه موجود در روابط بين دو طرف انجام شده است كه از جمله آنها ميتوان به برقراري خط اعتباري ميان ايران و برخي كشورهاي آفريقايي اشاره كرد. همچنين كادرسازيهاي حقوقي و بسترسازيهاي فرهنگي لازم براي اين امر صورت پذيرفته است اما همچنان تحقق نيات خوب و مساعد، در چنبره فقدان اراده سياسي كارآمد و فقدان سياستگذاري ساختاري در قبال آفريقا، گرفتار آمده است. در اين ميان بخش خصوصي كشورمان بهرغم تمام موانع و مشكلات، حضوري موفق در اجراي طرحهاي توسعهاي و مشاركت در مناقصههاي بينالمللي در اين قاره داشته و حتي در كشورهاي ناشناختهاي – براي ايرانيان – مانند گينه استوايي، پروژههاي عمراني اجرا كرده است؛ از اين لحاظ علاوه بر ضرورت آگاهيرساني عمومي درباره واقعيتهاي قاره آفريقا و ثروتهاي خدادادي اين قاره، همچنين تدوين يك دستورالعمل ملي به منظور توسعه واقعي روابط همهجانبه با قاره آفريقا، شايد حمايت فوري از بخش خصوصي كه بيش و پيش از دولتهاي سالهاي بعد از انقلاب، دروازههاي تجارت و سرمايهگذاري در اين قاره را باز كردهاند، بتواند راهگشا باشد. برخي كارشناسان مطلع در حوزه آفريقا بهطور جدي معتقدند كه غفلت از آفريقا به